قم نیوز: ای روزها، هزار و شصت و پنجمین سالروز صدور فرمان مقدس حضرت حجت (عج) برای تأسیس مسجد جمکران است؛ فرمانی که بیان و قلم شاعران را برای پاسداشت این مکان نورانی به تلاطم انداخت.
شاعرانههایی برای جمکران دلها
مسیر عاشقیام، صحن جمکرانی توست ...
خبرگزاری فارس , 22 خرداد 1396 ساعت 14:31
قم نیوز: ای روزها، هزار و شصت و پنجمین سالروز صدور فرمان مقدس حضرت حجت (عج) برای تأسیس مسجد جمکران است؛ فرمانی که بیان و قلم شاعران را برای پاسداشت این مکان نورانی به تلاطم انداخت.
به گزارش قم نیوز، رمضان المبارک سال 373 هجری قمری بود که دستور تأسیس مسجد مقدس جمکران از سوی حضرت بقیت الله الاعظم (عج) صادر شد تا این مسجد به عنوان میعادگاه عاشقان حضرت موعود شناخته شود:
حصن حصین عارفان، مسجد جمکران بُوَد
عرش برین عاشقان، مسجد جمکران بود
بیت الولاى مؤمنین، دارالشفاى مسلمین
منزلگه مستضعفان، مسجد جمکران بود
روحانى و زیباستى، چون مسجد الاقصاستى
برتر ز فردوس جنان، مسجد جمکران بود
در سلک خدمت از فلک نازل شود خیل ملک
چون مهبط پیغمبران، مسجد جمکران بود
از حشمت و جاه و جلال، وز عصمت و فضل و کمال
مهد سلوک سالکان، مسجد جمکران بود
هر مُسلم و شاه و گدا، اینجا شود حاجت روا
کهف المراد شیعیان، مسجد جمکران بود
چون ساحتِ عرش برین، از شوکت و قدر مهین
در دیده دانشوران، مسجد جمکران بود
بر دردمند اینجا دواست؛ هر مضطرى حاجت رواست
کاشانه خلق جهان، مسجد جمکران بود
گر شاه شاهانى بیا؛ نادم ز عصیانى بیا
چون خانه صاحب زمان، مسجد جمکران بود
هر کس در این عصر و زمان، بگزیده بهر خود مکان
جاى عُشّاق بی نشان، مسجد جمکران بُوَد.
و اینجا، همان مهبط نورانی انبیاء و معبد معنوی اولیاست:
مهبط انبیا بُوَد؛ مسجد جمکران قم
معبد اولیا بود مسجد جمکران قم
بهر دواى دردها، خاصه گرفتن شفا
قبله گه دعا بُود؛ مسجد جمکران قم.
و از همان تاریخ بود که بخشی از اشعار شاعران آئینی به این موضوع اختصاص پیدا کرد.
این روزها که یک هزار و شصت و پنجمین سالروز تأسیس مسجد مقدس جمکران است، این اشعار میتواند نجوای عاشقان حضرت یار با آن بزرگوار باشد که شعر حجت الاسلام و المسلمین جواد محدثی از آن جمله است:
عالَمی ز هجرانت عاشقانه میسوزد
شهر انتظار ما خانه خانه میسوزد
آتشی به پا گشته زین فراق طولانی
قلب لاله گون ما این میانه میسوزد.
و این هم دو بیت از شاعر آئینی، سید حبیب نظاری و نام بردن از جمکران:
دلم هر چند بی نام و نشان است
دچار گریههای بی امان است
دلم دلتنگ باران است امشب
سرش بر شانههای جمکران است.
بجز این دو شاعر اهل قم، سید محمدجواد شرافت، شاعر دیگر قمی هم برای آن حضرت و انتظار منتظران شعری تقدیم کرده است:
نَمی از چشمهای توست؛ چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست؛ جنگل، کوه، صحرا هم
تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزی
تو قرآنی، زمین محو شُکوهت، آسمانها هم
جهان نیلی ست طوفانی؛ جهان دلمرده ظلمانی
تویی تو نوح موسی هم، تویی تو خضر عیسی هم
نوایت نغمهی داوود، حُسن ات سوره یوسف
مرا ذوق شنیدن میکشد شوق تماشا هم
تو آن ماهی که در پای ات، تلاطم میکند دریا
من آن دریای سرگردان دور افتاده از ما هم
اسیر روی ماه تو هواخواه نگاه تو
نشسته بین راه تو نه تنها من که دنیا هم
تمام روزها بی تو شده روز مبادا؛ نه
که میگرید به حال و روز ما؛ روز مبادا هم
همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند
که بی تو تیره و تلخ است؛ چون دیروز، فردا هم
جهانی را که پژواک صدایت را نمیخواهد
نمیخواهم، نمیخواهم، نمیخواهم، نمیخواهم.
و این هم شعری از شاعره اهل دیار حضرت کریمه اهل بیت (س)، طیبه تقی زاده:
یک شعله کافیست که آتش کنی مرا
کبریت را بکش که سیاوش کنی مرا
دیگر میان آتش دوزخ رها شدم
با رقص آن جهنمیان آشنا شدم
فرقی نمیکند که کجا آتشم زنى
با رسم زشت موبدهها آتشم زنى
عمری کنار معبد بودای خستهام
در انتظار مرد اهورا نشستهام
هی شعر میسرایم و هی ناله میکشم
بر انزجار روح خودم هاله میکشم
دیگر بس است هر چه که گندم فروختید
هر نان به نرخ شهوت مردم فروختید
بر شانههای سرد زمین لانه کردهاید
در تار عنکبوت زمین خانه کردهاید
با ادعای عشق چنان داد میزنید
اینگونه تیشه بر تن فرهاد میزنید
از هر طرف که باد وزد؛ چرخ میخورید
آخر چه ناشیانه، چه بد چرخ میخورید
خود را به دستهای خودم دار میزنم
منصور چشمهای تو را جار میزنم
عمری کنار معبد بودای خستهام
در انتظار مرد اهورا نشستهام
دنیا اسیر بت شده، زنگ خطر کجاست؟
آه، ای خلیل گمشده من، تبر کجاست؟
از آتش گناه سیاوش عبور کن
ای شهر شک گرفته، از آتش عبور کن
ای دستها برای دعا آسمان کجاست؟
ای شهر، راه گمشده جمکران کجاست؟
اکنون شعری از هاشم محمدی را به تماشا مینشینیم؛ شعری که نگاهی هم به شبهای چهارشنبه، به عنوان شب خاص هفته برای حضور در مسجد مقدس جمکران و دعا برای تعجیل ظهور حضرت مهدی موعود (عج) دارد:
غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست
و عاجزانه نگاهش به میزبانی توست
غروب روز سه شنبه دوباره میخوانم
بیا که لحظه امداد آسمانی توست
نظر به حال دلم کن که سرد و خاموش است
همه امید من آقا به مهربانی توست
دوباره این دل شیدا مسافر راه است
مسیر عاشقیام صحن جمکرانی توست
نگاه مرحمت تو مرا بزرگی داد
بیا که شعر و غزلها همه فدایی توست
بیا و روضه کرب و بلا بخوان امشب
بیا که فاطمه مشتاق روضه خوانی توست.
و حُسن ختام این گفتار هم، شعر دیگری درباره مسجد حضرت یار است که با امیدواری نزدیک بودن ظهور حضرتش به پایان میرسد و نویدبخش "أ لَیسَ الصُّبح بِقَریب" است:
در مسجد دوست، بوی جان پیچیده ست
انفاس خوشش به جمکران پیچیده ست
امروز درین محفل روحانى ما
عطر خوش صاحب الزمان پیچیده ست
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگى حضرت معبود زدیم
این التفات ما به دوست، امروزى نیست
یک عمر دم از مهدى موعود زدیم
دیشب که رقم ز امر ربّ میکردند
دلسوختگان تو را صدا میکردند
اى کاش که کاتبان قسمت، امروز
دیدار تو را قسمت ما میکردند
من چشم به خورشید و به نورش دارم
در دل قَبَس از طور ظهورش دارم
صد بار اگر بمیرم و خاک شوم
باز آرزوى درک حضورش دارم
اى دلشده اى که یار مهدى باشى
یک عمر در انتظار مهدى باشى
امروز درین جمع مشو غافل ازو
شاید که تو در کنار مهدى باشى
هر چند ره طلب بسى باریک ست
و ایام فراقش چو شب تاریک ست
خوش باش که از پرتو خورشید امید
پیداست ظهور حضرتش نزدیک ست.
انتهای پیام / 136
کد مطلب: 49471