کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

تحلیل 6 سیره کاربردی امام حسن مجتبی(ع)

خبرگزاری فارس , 26 مهر 1399 ساعت 13:52

سیره عملی امام حسن علیه السلام جهاد در اوج اقتدار و صلح در اوج نرمش قهرمانه است چرا که برای امام آنچه اصل و قاعده بود عمل به تکلیف و وظیفه بود و اگرنه جنگ و صلح هیچکدام اصل غیر قابل تغییر نیست بلکه تابع مقتضیات و شرایط است.


به گزارش قم نیوز حجت‌الاسلام محمدتقی قادری: در آستانه شهادت سبط اکبر رسول الله صلی الله علیه وآله فرصت مهمی برای ارادتمندان آن حضرت است که بخشی از وقت خود را در شناخت سیره عملی آن حضرت قرار دهند بنابراین از این فرصت استفاده کرده و برای اخلاص و ادب پنج سیره عملی آن حضرت که کاربرد مهمی در رفتار ارادتمندان دارد را مورد تحلیل قرار می‌دهیم.

نخستین سیره عملی امام ‌حسن مجتبی علیه السلام داشتن مقام وجه اللهی و وجه الخلقی است که سبب شده آن حضرت کانون توجه دوست و دشمن قرار بگیرد، چراکه مردم از نظر وجه اللهی و وجه الخلقی به دو دسته تقسیم می‌شوند.

دسته اول؛ کسانی هستند در مسیر وجه الخلقی و دستگیری از نیازمندان کارنامه درخشانی دارند و نیازمندان را شریک زندگی خودشان می‌دانند وآنان را سرسفره خودشان می‌نشانند و در این مسیر پیشتازند ولی از نظر وجه اللهی، توجه، معنویت، عبادت و کسب نورانیت حرفی برای گفتن ندارند و به طور کامل پیاده‌اند.

دسته دوم؛ کسانی هستند که در وجه اللهی در اوج قرار دارند، عبادت، نیایش، کسب معنویت و نورانیت قلبی حرف اول زندگی آنها است، کبوتر مسجدند ولی در وجه الخلقی  بخیل‌اند. حاضرند جان بدهند ولی حاضر نیستند فقیر و نیازمندی را هم سفره خودشان کنند، بلکه خسیس‌ هستند  اهل و عیال خویش را هم در سختی معیشتی قرار می‌دهند و فقط اهل تکاثرند، بلکه بدتر از این دیگران هم که می‌خواهند مواسات کنند رأی آنها را به هم می‌زنند و آنها را منصرف از دستگیری نیازمندان می‌کنند.

امام حسن مجتبی علیه السلام جامع بین وجه اللهی و وجه الخلقی بود به این معنا در وجه اللهی و توجه به حق تعالی، و نیز عبادت، نیایش، مناجات و سلوک معنوی آنچنان به پیش بود که غرق و محو تماشای جلال و جمال حق تعالی و در اوج سلوک معنوی و عرفانی قرار داشت؛ از همین رو در بیان توصیف حالات معنوی و عبادی آن حضرت امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید:

امام حسن(علیه‌السّلام) عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج به جا می‌آورد پیاده و گاهی پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ و قبر و قیامت می‌کرد گریه می‌کرد.

وقتی یادی از گذشتن از صراط می‌کرد، گریه می‌کرد، وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی برای حساب و کتاب می‌کرد، صدای حضرت بلند می‌شد، تا آنجا که غش می‌کرد و بیهوش می‌افتاد و هر گاه برای نماز می‌ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش می‌لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می‌کرد، مانند مار گزیده می‌پیچید و از خداوند بهشت را درخواست می‌کرد.

آنچنان عاشق معنویت بود که روایت شده است پیاده به حج می‌رفت و گاهی نیز پا برهنه راه می‌رفت اما در توضیح دلیل این کار می‌فرمود: من شرم دارم خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم. بنابر نقلی 20 بار و در نقل دیگری 25 بار با پای پیاده به سفر حج رفت.

در وجه الخلقی و مواسات با فقراء و نیازمندان نیز پیشتاز از همه بود و کسی را تا این حد ازآثار و گذشت یارای همراهی با او نبود که اینگونه از فقراء و محرومین دستگیری کند که کریمانه باشد، نیازمندان پیش از آنکه اظهار نیاز کنند مواسات کرده، بیش از نیاز دستگیری و برای اینکه با کمک‌رسانی شخصی و آبروی از او گرفته نشود پنهانی و دور از چشمان دیگران چراکه درگزارش آمده است امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‌‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد.

حضرت آنچنان ملجاء درماندگان، آرام‌بخش دل‌های دردمندان و امید تهیدستان بود که هیچ گاه نشد فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست ‏خالی برگردد.

در همین مورد نقل کرده‌اند مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا 50 هزار درهم، به اضافه 500 دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول‏‌هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده.

 جاذبه و دافعه

سیره عملی امام ‌حسن  علیه السلام دیگر جاذبه و دافعه است چراکه مردم از نظر جذب و دفع به دسته‌های ذیل تقسیم می‌شوند.

دسته اول؛ کسانی هستند که در وجودشان نه جاذبه‌ای وجود دارد که بخواهند کسی را به خودشان جذب کنند و دلداده خود کنند و نه دافعه دارند که بخواهند کسی را دفع کنند، این افراد، آدم‌های بی‌خاصیتی‌اند که سنگ جلوی پا هستند هرکسی می‌رسد به آن پا می‌زند و می‌رود و مانند گوسفندی هستند هم در عزا کشته می‌شوند و هم در عروسی.

دسته دوم؛ کسانی‌ هستند هرچه بخواهی بار منفی اینکه مثل اینکه نافشان با دافعه بریده‌اند، منفی بافی می‌کنند و نقطه ضعف افراد را پیدا می‌کنند و آن را چند برابر بزرگ و طرد می‌کنند و منطق آنان فقط حذفی است و با مخالفین همان معامله‌ای می‌کنند که بامعاندین می‌کنند و برخوردش با منتقد همانی است که با برانداز می‌شوند از همین رو امام‌ علی علیه السلام در توصیف آنها می‌گوید: ناتوان‌ترین مردم کسى است که از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوان‌تر از او کسى است که دوستى را که بدست آورده تباه سازد و از دست بدهد. (نهج البلاغه)

 دسته سوم، کسانی هستند فقط جاذبه دارند، گروه خونی آنها با همه از هر دین و مذهب، و با هر مرام و مسلک و باهر خط و ربط می‌خواند و با همه اهل نشست و برخاست دارند و صاحب هیچ مسلک و خط خاصی نیستند و به اصطلاح اجتماعی‌اند.

آنچه که امام حسن علیه السلام را «حسن» کرد و کانون توجه همه قرار گرفت سیره و منش آن حضرت اسوه عملی قرار گرفت جاذبه بی‌نهایت و حداکثری و دافعه در حد ضرورت بوده است، چراکه امام علیه السلام در مقابله با بد خواهان که آگاهانه توطئه می‌کردند با قاطعیت برخورد می‌کرد و کوتاه نمی‌آمد ازهمین رو در گزارش آمده است: معاویه به مجرد اطلاع یافتن از شهادت امیرالمومنین(ع) و بیعت مردم با امام حسن(ع) دو جاسوس یکی از قبیله حمیر به کوفه و دیگری را از قبیله بنی‌قین به بصره اعزام کرد تا اطلاعات و اخبار را در اختیار او قرار دهند و امور را بر امام آشفته سازند.

امام حسن(ع) از جریان آگاه شد و دستور داد مرد حمیری را از قبیله لحام در کوفه بیرون برانند، وی بلافاصله اخراج شد. سپس فرمان داد او را گردن زدند و طی نامه‌ای به بصره دستور اخراج جاسوس بنی‌قین را از قبیله بنی‌سلیم صادر فرمود، وی نیز اخراج و گردن زده شد.

امام نامه‌ای برای معاویه نوشت که در آن آمده بود: تو با جاسوسانی که بر من گمارده‌ای، گویی سر ستیز داری و من در این قضیه تردیدی ندارم، در انتظار چنین نبردی باش، به خواست خدا عملی خواهد شد.

ولی در برابر کسانی از دوستان ولی از روی ناآگاهی در مقام اعتراض، یا از دشمنان در مقام اهانت به آن حضرت برمی‌آمدند با آنها همان معامله‌ای نمی‌کرد که با دشمن می‌کرد بلکه باسعه صدر و شاد رویی با آنها برخورد می کرد تا در جبهه حق بمانند و جذب دشمن نشوند از همین رو در گزارش آمده است: «روزی امام حسن مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‌گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‌هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‏ کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد.

اگر گرسنه‌‌ای سیرت می‌کنیم، اگر برهنه‌‏ای می‌پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‌‏نیازت می‏‌کنیم، اگر از جایی رانده شده‌ای پناهت می‏‌دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏‌کنیم، هم ‏اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت: شهادت می‌دهم که تو خلیفه‏ خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‌داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب‌ترین خلق خدا می‌دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود(الکامل فی الادب، ج۱،ص۲۳۵).»

همچنین پس از صلح  با معاویه شخصیت‌های موجه از شیعیان چون حجر بن عدی، سلیمان صرد خزاعی، قیس بن سعد، که اعتراض به پذیرش صلح داشتند و برخی پرخاشگرانه به امام می‌گفتند یا مذل المؤمنین امام آنان را به دلیل اعتراض دفع نمی‌کرد و نمی‌فرمود شما پیاده نظام معاویه هستید بلکه در زیر چتر محبت خویش قرار می‌داد وآنها را توجیه می‌کرد و می‌فرمود: من دیدم میل و رغبت بیشتر مردم بر صلح است و جنگ را خوش نمى‌دارند و دوست نمى‌دارم آنان را به کارى که ناخوش دارند مجبور کنم و براى این صلح کردم که شیعیان مخصوص ما از کشته شدن محفوظ بمانند و مصلحت دیدم این جنگ‌ را به هنگام دیگرى موکول کنم.

 
جهاد در اوج اقتدار و صلح در اوج نرمش قهرمانه

سیره عملی امام حسن علیه السلام دیگر جهاد در اوج اقتدار و صلح در اوج نرمش قهرمانه است چرا که برای امام آنچه اصل و قاعده بود عمل به تکلیف و وظیفه بود و اگرنه جنگ و صلح هیچکدام اصل  غیر قابل تغییر نیست بلکه تابع مقتضیات و شرایط است.

از همین رو امام‌ علیه السلام در همان روزهای اول خلافت 6 ماهه‌اش چون شرایط و زمینه جنگ با رأس فتنه‌گران معاویه بن ابی سفیان آماده می‌دید با بسیج عمومی و سازماندهی دقیق نظامی و با نصب فرماندهان مجرب در رأس سپاه جمعیت 60 هزار نفره به استعداد 6 لشکر به سمت خط مقدم نبرد با لشکر100 هزار نفره معاویه حرکت درآورد و حتی برای یک روز این جهاد عظیم را به تأخیر نینداخت.

معاویه که می‌دید محاسباتش غلط در آمد چراکه فکر نمی‌کرد امام علیه السلام بتواند در آغاز خلافتش قدرت سازماندهی و بسیج چنین نیروی عظیمی را داشته باشد و مطمئن شده بود که با چنین چینش فرماندهان و سازماندهی سپاه کوفه در برابر سپاه شام اگر جنگ آغاز شود او بازنده در جنگ خواهد بود، برای اینکه جنگ آغاز نشود از راه فریفتن و خریدن فرماندهان امام وارد شد.

او با شایعه‌پراکنی در پشت خط توسط عوامل نفوذی مبنی بر اینکه امام پیشنهاد صلح داده است درحالی خود کاغذ سفید برای امام فرستاده و پیشنهاد صلح داده بود توانسته بود سپاه امام علیه السلام را در مقابلش قرار دهد تاجایی که زمینه برای به شهادت رساندن امام علیه السلام یا تحویل آن حضرت به معاویه توسط سپاه امام علیه السلام فراهم شده بود.

امام در چنین شرایط پیچیده که خطر جنگ داخلی را جدی می‌دید  برای این که معاویه به اهدافش شوم خود دست پیدا نکند و جنگ داخلی بین سپاه واقع نشود صلح پیشنهادی معاویه را بر پایه مصلحت و دور اندیشی بانرمش قهرمانه پذیرفت و از ملامت سیاسیون هم نترسید.

انتهای پیام/ 137


کد مطلب: 92033

آدرس مطلب :
https://www.qomnews.ir/fa/news/92033/تحلیل-6-سیره-کاربردی-امام-حسن-مجتبی-ع

قم نیوز
  https://www.qomnews.ir