وقتی قوانین مجتمعهای طلاب را که معمولا نزدیک در ورودی به چشم میخورد، میخوانیم، معمولاً این قانون را میبینیم «فروش، اجاره و رهن واحدها به افراد غیرطلبه و طلاب غیرایرانی ممنوع است.» در سالیان اخیر، با مدیریت مرکز خدمات حوزههای علمیه، حدود هفت هزار واحد مسکونی به طلاب قم تحویل داده شده است. این واحدها در مجتمعهای پنجاه تا دویست واحدی تقسیم شدهاند.
بدیهی است که اداره این مجتمعها نیاز به تشکیل هیأت مدیره و اتخاذ قوانین و دستوراتی دارد و هیأت مدیره میتواند بنا به مصلحت مجتمع، اقداماتی را انجام دهد. مطمئناً باید قوانین و اقدامات هیأت مدیره از پشتوانهی کارشناسی و استدلال متین و پیشفرضهای معقول برخوردار باشد.
روشن است که گروهی خاص، وقتی گرد هم میآیند، دوست دارند که هماهنگیشان حفظ شود و ورود غیر به آنجا، معمولا مزاحمت و رنجش را برای هر دو طرف ایجاد خواهد کرد. بدین دلیل که معمولا گروه و صنف خاص، دغدغههای مشترک دارند و به هم نزدیکترند و مشکلات و رفتارهای یکدیگر را درک میکنند. مثلا در مجتمعی که برای نظامیان است، یک پزشک یا معلم وصلهای ناهمگون است و نیز در یک مجتمع پزشکی، حضور یک نظامی نمیتواند توجیه عرفی داشته باشد و معمولاً به نوعی رنجش و آزردگی ختم خواهد شد. به همین دلیل، میتوان به هر صنفی این اجازه را داد که در گروه خود دیگران را راه ندهند، به ویژه وقتی که این صنف خاص، شؤونات و رفتارهای مختص به خود را دارا باشند. طلاب قشر خاصی هستند که رفتار و شؤوناتشان و حتی انتظار از آنان در جامعه متفاوت است. حضور غیرطلبه در میان طلاب برای سکونت، دشواریهایی را برای هر دو طرف خواهد داشت. به نظر میرسد این بخش از قانون توجیه داشته باشد.
اما سخن درباره آنجاست که به طلاب غیرایرانی، اجازه سکونت –اعم از فروش یا اجاره- در خانههای طلاب ایرانی داده نمیشود. نمیتوان استدلال بالا را برای اینجا ذکر کرد؛ زیرا طلاب خارجی هم مانند طلاب ایرانی از یک صنفند و همان دروس را میخوانند و به همان آداب پایبندند. برخی دلیل این قانون را اختلاف فرهنگی میان ایرانیان و دیگران دانستهاند و بر این گمانند که این تفاوت موجب بروز اختلافاتی خواهد شد. این سخن تا حدودی درست است؛ اما آیا دلیل میشود که مانع حضور آنان در این جمع شویم؟
این در حالی است که فرهنگ همهی طلاب ایرانی نیز یکسان نیست. از سیستان تا آذربایجان و از بوشهر تا خراسان، ترک و لر و فارس و کرد و عرب و ... کنار هم حضور دارند و این اختلاف به چشم نمیآید. وجود زبان مشترک و فرهنگ مشترک طلبگی، اختلافهای قومی و نژادی را کمرنگ میکند. زیّ طلبگی و شؤونات آن ایرانی و غیرایرانی نمیشناسد و رفتارها و منش طلبگی نیز در طلاب غیرایرانی مشاهده میشود.
نکته دیگر این است که افرادی از خارج ایران و گاهی از کشورهای بسیار دور، برای تحصیل معارف قرآن و اهل بیت چند صباحی مهمان ما هستند؛ معمولا در کشور آنان روحانیت جایگاه اجتماعی مطلوبی ندارد و حتی گاهی تحت فشار است، به نظر میرسد دور از اخلاق باشد که به خاطر تفاوت فرهنگی و نژادی آنان را از خود دور کنیم.
تفاوتهای فرهنگی وقتی که روح طلبگی بر آن حاکم باشد، به چشم نمیآید. به ویژه اینکه از روحانیت انتظار میرود که سعه صدر داشته باشد و ناملایمات را تحمل کند. نباید به گونهای رفتار کرد که کسانی که مهمان ما هستند، با سختی روبرو شوند. وقتی روحانیون به راحتی قانون برای مجتمعهای خود میگذارند که طلاب خارجی حق سکونت ندارند، میتوان گفت صاحبخانههای غیرطلبه نیز چنین برخورد میکنند و این نتیجهای ندارد جز اینکه طلاب خارجی برای یافتن خانه با مشکلات بسیاری مواجه خواهند شد و این با آموزههای دینی و اخلاقی سازگار نیست.
انتهای پیام/113