قم نيوز : آخرین روزهای اسفند ماه، سالروز شهادت شهید مهدی باکری یکی از سرداران رشید دفاع مقدس ملت ایران است، شهیدی که نامش در سرلوحه شهدای جنگ تحمیلی می درخشد.
پاسداشتی برای فرمانده ماندگار
از شهرداری تا سرداری شهید باکری
آخرین روزهای اسفند ماه، سالروز شهادت شهید مهدی باکری یکی از سرداران رشید دفاع مقدس ملت ایران است، شهیدی که نامش در سرلوحه شهدای جنگ تحمیلی می درخشد.
به گزارش قم نیوز در تاریخ هشت سال دفاع مقدس و شاید همه جنگهای دنیا، شاید نتوان نامی را با مختصّات "باکری" یافت، آنجا که دو برادر از یک خانواده و هر دو به عنوان فرمانده ای محبوب، به شهادت رسیدند و هر دو نیز مفقودالاثر شدند؛ خانواده ای که البته یک شهید دیگر، یعنی شهید علی باکری را نیز در مبارزات انقلابی ملت ایران علیه رژیم ستمشاهی، تقدیم کرده بودند.
یکی از این دو، سردار شهید مهدی باکری است، از فرماندهان و سرداران صادق و مُخلص انقلاب و دفاع مقدس که رهبر مجاهد انقلاب درباره اش میفرمایند: «من آن شهید را قبل از انقلاب از نزدیک میشناختم. این جوان مؤمن و صالح مشهد پیش من آمد؛ حقِ او بود که بعد از انقلاب یکی از سرداران این انقلاب بشود؛ چون صادق و مخلص بود و حق او بود که شهید بشود .»
در عملیات خیبر بود که برادر کوچکتر این فرمانده، یعنی حمید باکری به شهادت رسید. شرایط در آن عملیات به گونه ای پیش رفت که امکان انتقال پیکر شهید حمید باکری میسّر نشد، با این حال برخی رزمندگان در صدد بودند تا برای رعایت بیشتر حال فرمانده شان، مهدی باکری خود را به خطر بیندازند تا شاید بتوانند پیکر حمید را منتقل کنند، اما آنان در آن روزها، با این جمله قاطع فرمانده مهدی باکری رو به رو شدند:
هرگاه فرصتی پیش آمد تا پیکر مطهر همه رزمندگان را به عقب منتقل کنیم، آن وقت پیکر حمید را هم میآوریم.
مدتی بعد، طرح ریزی و اجرای عملیات بدر توسط فرماندهان و رزمندگان اسلام عملیاتی شد.
حاضران در آن عملیات به خوبی به یاد میآورند که فرمانده باکری در شب عملیات، اینچنین با آنان سخن گفت:
« من به خاطر سختیِ عملیات تأکید میکنم که شما باید مثل حضرت ابراهیم (ع) باشید که رحمت خدا شامل حالش شد؛ مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده کنیم؛ هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما میگرداند.
فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم؛ ما وسیله هستیم.
وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.
تا موقعی که دستور حمله داده نشده؛ کسی تیراندازی نکند. حتی اگر مجروح شد سکوت را رعایت کند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نکند. با هر رگبار سبحان الله بگویید. در عملیات خسته نشوید. بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحان را تخلیه کرده و با سازماندهی مجدد کار را ادامه دهید.
حداکثر استفاده را از وسایل بکنید. اگر این پارو بشکند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین قایقها باید عملیات کنیم. لباسهای غواصی را خوب نگهداری کنید. یک سال است دنبال این امکانات هستیم ...»
او از آن جهت قدر امکانات را به خوبی میدانست که در خانواده ای نیازمند و محروم بزرگ شده بود.
نقل است در زمستانهای سرد ارومیه و در حالیکه لباس گرم نداشت به مدرسه میرفت. روزی در حالیکه گونهها و دستهایش سرخ و کبود شده بود از مدرسه به خانه آمد و وقتی پدرش با این صحنه مواجه شد تصمیم گرفت تا پالتویی برای او بخرد.
دو روز بعد مهدی با پالتویی نو و زیبا به مدرسه رفت؛ اما غروب که از مدرسه برگشت؛ پالتو را به گوشه اتاق پرت کرده و در حالیکه میگریست گفت:
"چطور راضی میشوید که من پالتو بپوشم؛ اما دوست بغل دستی من در کلاس از سرما بلرزد؟!"
مهدی در ادامه زندگی اش، تحصیل را ادامه داد و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز پذیرفته شد اما در عین حال از مبارزات انقلابی هم غافل نبود و همپای مردم در راهپیماییها و تظاهراتها شرکت میکرد.
انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، مهدی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و البته حدود یک سال هم به عنوان شهردار ارومیه برگزیده شد، روزهایی که یادآور فعالیتهای یک شهردار مردمی برای اهالی ارومیه است.
و این هم خاطره ای از همسر آن شهید سرافراز درباره آن روزها:
"زمانی که آقای مهدی شهردار ارومیه بودند؛ شبی باران بسیار تندی باریدن گرفت. میخواست از منزل خارج شود که پرسیدم این موقع و توی این هوا کجا میروی؟ گفت باید بروم.
حسّ کنجکاوی مرا بر آن داشت تا همراهش بروم. با لندرور شهرداری راه افتادیم.
نزدیکیهای فرودگاه ارومیه، یک حلبی آباد بود. با مهدی به آنجا رسیدیم. توی کوچه پس کوچههایش پر از آب و گِل بود و آب از وسط کوچه، داخل یکی از خانهها میرفت. مهدی به در همان خانه رفت و در زد. پیرمردی در را باز کرد و شروع به بد و بیراه گفتن به شهردار کرد! من از دور صدایش را میشنیدم که میگفت:
آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمی یاد یه سری بهمون بزنه ببینه چی میکشیم!
آقا مهدی گوش داد و عکس العملی نداشت؛ بعد از پیرمرد خواست تا بیلی به او بدهد.
پیرمرد لبخندی زد و گفت:
برو بابا حوصله داری؛ بیلم کجا بود!
مهدی به در خانه یکی از همسایهها رفت و بیلی پیدا کرد. او تا نزدیکیهای اذان صبح، توی همان کوچه و زیر باران، آبراه میکند تا آب باران به داخل منزل آن پیرمرد نرود."
مسؤولیت جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی از دیگر مسؤولیتهایی بود که مهدی باکری در همان سالها بر عهده گرفت و حتی در یک مقطع زمانی و به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه هم شد.
جنگ تحمیلی که آغاز شد، او به جبههها شتافت.
مهدی باکری در عملیاتهای متعددی شرکت کرد که فتح المبین، والفجر مقدماتی، والفجر یک تا چهار، مسلم بن عقیل، رمضان و بیت المقدس از آن جمله است. وی در برخی از این عملیاتها، مجروح شده و به پشت جبهه منتقل شد.
او بعدها به فرماندهی تیپ عاشورا رسید، تیپی که چندی بعد به لشکر تبدیل شد و به عنوان یکی از لشکرهای خط شکن دفاع مقدس شناخته میشد.
سرانجام در آخرین روزهای اسفند سال 1363 و در عملیات بدر بود که وی به آرزوی دیرینه اش رسید و به برادران شهیدش، علی و حمید پیوست.
او نیز مانند حمید، در شرایطی به شهادت رسید که باید پیکرش را به پشت جبهه منتقل میکردند، اما قایق حامل پیکر مطهرش، بر اثر اصابت آر پی جی منهدم شد و اینگونه بود که جسد مطهر سردار شهید مهدی باکری به آبهای هورالعظیم و دجله پیوست.
او در حالی به شهادت رسید که معتقد بود سخنان حضرت امام برگرفته از آیات الهی است؛ پس باید همیشه جلو چشمان ما باشد تا آنها را از یاد نبریم و به همین دلیل او عادت داشت تا هرگاه سخنرانی امام پخش میشد آنها را بشنود و بنویسد. با این حال اگر فرصت شنیدن هم پیدا نمی کرد سفارش میکرد تا سخنان حضرت امام را برای او ضبط کنند تا بتواند بعدا آنها را بشنود و درس بگیرد.
و البته این بخش از وصیت نامه این سردار ماندگار دفاع مقدس هم، عشق کم نظیر وی را به خمینی کبیر نشان میدهد:
"سلام بر روح خدا! نجات دهنده ما از منجلاب عصر حاضر؛ عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.
عزیزانم! اگر شبانه روز شاکر خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده، باز کم است.
آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم.
خطر وسوسههای درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل تنها چاره ساز ماست.
ای عاشقان ابا عبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت؛ گونهها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. باید محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری بهجا آورده باشیم."