يکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۰۰
کد مطلب : 52246
منبع : خبرگزاری فارس
یادی از آزادگان

حکایت نخستین اسیر و آخرین آزاده تاریخ دفاع مقدس

قم نيوز : قم نیوز: این روزها یادآور رشادت های خلبانی جانباز و آزاده است، کسی که هم نخستین اسیر تاریخ دفاع مقدس و هم آخرین آزاده آزاد شده ایران عزیز اسلامی است.
حکایت نخستین اسیر و آخرین آزاده تاریخ دفاع مقدس
حکایت نخستین اسیر و آخرین آزاده تاریخ دفاع مقدس
به گزارش قم نیوز، سخن از خلبان حسین لشکری است، متولد سال 1331 هجری شمسی.

وقتی به جبهه‌های دفاع حق علیه باطل رفت، فرزندش علی، نوزادی چهار ماهه و بدون دندان بود؛ اما وقتی بازگشت، همان علی جوانی 18 ساله و دانشجوی دندانپزشکی شده بود.

از همان کودکی به خلبانی علاقه داشت، این بود که در جوانی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و با موفقیت، وارد مجموعه نیروی هوایی شد.

او چندی بعد هم برای تکمیل آموزش‌ها و تحصیلات، راهی ایالات متحده شد.

شهریور ماه سال 1359 بود که تحرّکات نیروهای رژیم بعث در مرزها، حساس شدن نیروهای مسلح ایران را در پی داشت.

هنوز 31 شهریور ماه فرا نرسیده بود که حسین لشکری به همراه برخی خلبانان دیگر برای شناسایی وضعیت، چند ماموریت هوایی را به انجام رساندند. در یکی از همین شناسایی‌ها بود که هواپیمای او هدف قرار گرفت و خلبان لشکری مجبور به فرود در خاک عراق شد.

و این، آغاز اسارتی بود که نزدیک به 6 هزار و 400 روز طول کشید؛ اسارتی که بیش از نیمی از آن در سلول‌های انفرادی گذشت.

حسین لشکری اگرچه اسیر شده است، اما نامی از او در لیست‌های صلیب سرخ جهانی به چشم نمی‌خورد و خانواده از او بی اطلاعند.

سال 1369 است که بازگشت آزادگان به میهن آغاز می‌شود و البته تا پایان بازگشت آن عزیزان، باز هم از حسین لشکری خبری نیست.

خرداد ماه سال 1374 نور امیدی روشن می‌شود و نامه ای با این مضمون به دست همسر خلبان حسین لشکری می‌رسد؛ نامه ای که مظلومیت و هجران از تک تک جملاتش موج می‌زند:

"به نام خدا

همسر عزیزم سلام، حالت چطور است؟ ان شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست.

من این نامه را برای نخستین بار برایت می‌نویسم. امروز ملاقات با نماینده صلیب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت کرد و گفت که از این به بعد می‌توانم نامه برایت بنویسم. من نمی‌دانم که چقدر این حرف‌ها درست هست و ما می‌توانیم نامه برای همدیگر بنویسیم ولی من هنوز شک دارم و اگر این نامه به دست تو رسید، برایم آدرس محل زندگی خودت را بنویس تا نامه‌های بعدی را به آنجا بفرستم. از آنجا که نمی‌دانم هنوز آنجا هستید یا نه و در کجا منزل و مکان دارید، نامه را برای نیروی هوایی نوشتم. امید دارم که آنها هم سعی بکنند و به دست شما برسانند.

خودم هم باور ندارم که نامه می‌نویسم. وضعیت من معلوم نیست و تو شرعا و عرفا اجازه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی. می‌دانم که خیلی سخت هست ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم.

حسین لشکری."

و اما پاسخ همسر پس از 16 سال فقدان و هجران از حسینش، چنین است:

"به نام خدا

حسین عزیزم سلام، حالت چطور است؟ نامه ‌ات رسید و خیلی خوشحال شدم. پس از 16 سال حیرانی و بی ‌خبری از تو نامه دریافت کردم. نامه ‌ات خیلی خشک بود، نمی‌ دانم روزگار چطور برایت می‌‌گذرد. من 16 سال در اوج بی‌خبری برای تو صبر کردم و با مشکلات زندگی مبارزه کردم و تو خیلی راحت می‌نویسی بروم و ازدواج کنم. بنیاد شهید از سال‌ها قبل و همچنین بعضی از اقوام گفتند بروم و ازدواج کنم. گرچه تو نوشتی مخیر هستی ولی وقتی خودم فکر می‌‌کنم که در این میان علی را داریم، او موجودی بی ‌گناه است، چه تقصیری دارد که باید سرنوشت ناپدری را داشته باشد؛ من هم وقتی در میهمانی‌‌های فامیل می‌‌بینم که هر کس با شوهرش هست و من تنها هستم به این مسئله فکر می‌کنم آیا می‌توانم ازدواج کنم یا نه؟ ولی چهره معصوم و بی‌گناه علی را می‌‌بینم، آیا سرنوشت برای او چه نوشته است. لذا از ازدواج پشیمان می‌شوم.

زندگی برایم سخت شده ولی چه باید بکنم؛ سعی خودم را می‌‌کنم، تو هم دعا کن و از خدا کمک بخواه. ناراحت نشوی من هم احساس دارم.

قربانت – منیژه لشکری."

این دو یار جدا افتاده، نامه‌های محدود بعدی را هم امیدوارانه برای هم می‌نویسند و حسین لشکری در نامه دوم، سالروز تولد پسرش علی را هم به او تبریک می‌گوید.

سال 1376 فرا می‌رسد و کنفرانس سران کشورهای اسلامی در تهران برگزار می‌شود و حضور هیئت بلندپایه عراقی در ایران، فرصت مناسبی برای مذاکرات پدید می‌آورد.

اوایل سال 1377 به حسین اطلاع می‌دهند که آزادی نزدیک است. او همچنان باور ندارد تا اینکه پس از زیارت عتبات عالیات، در خاک ایران به نیروهای نظامی میهن تحویل داده می‌شود. او از همان مناطق مرزی و به صورت تلفنی، با خانواده صحبت می‌کند و خبر سلامتی اش را می‌دهد.

مرور تاریخ نشان می‌دهد که حسین لشکری در 28 سالگی به اسارت درآمد و در 47 سالگی آزاد شد؛ این بدان معناست که او در حقیقت، نخستین اسیر تاریخ دفاع مقدس و همچنین آخرین آزاده آزاد شده بود.

او در حالی به میهن بازگشت که آثار شکنجه در بدنش هویدا بود و به عنوان جانبازی 70 درصد شناخته و البته پس از دیدار با رهبر مجاهد انقلاب، به عنوان "سیّد الاُسَرای ایران" هم مفتخر شد.

او بازگشته بود اما با لهجه ای عربی که یادگار بیش از 17 سال اسارت سرافرازانه بود.

وقتی سخن از محاسبه درصد جانبازی اش شد، به همسرش می‌گفت باید تو را ببرم، چراکه جانباز اصلی تو هستی.

و درست می‌گفت.

وقتی شنید که امام فرموده است جنگ برای ما نعمت بود، گفت: من در اسارت معنی این جمله امام را فهمیدم؛ من در اسارت، زندگی را دوباره شناختم؛ خدا را دوباره شناختم و البته خودم را دوباره شناختم.

و این بازشناسی، سرانجام به شهادتی عاشقانه ختم شد، آنجا که این خلبان جانباز آزاده در مانند چنین روزهایی از مرداد ماه سال 1388، شهد شهادت را نیز نوشید و به سوی حق شتافت.

و این روزها، یادآور مجاهدت‌های بی شمار اوست، مجاهدت‌هایی که در کنار صبوری‌های همسر و فرزندش تکمیل شد.

کوتاه سخن اینکه مرور تاریخ دفاع مقدس نشان می‌دهد که اگرچه دفاع مقدس ما در ظاهر هشت سال طول کشید، اما همین هشت سال برای حسین لشکری، بیش از دو برابر بود.

در عین حال، این دفاع مقدس همچنان برای بسیاری از ایثارگران و خانواده‌ها ادامه دارد و البته ادامه خواهد داشت.

انتهای پیام/137
https://qomnews.ir/vdciqraw.t1ar52bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما