جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۷:۲۸
کد مطلب : 19417

صدای نعلین هایت لالایی کودکانمان شده است

قم نيوز : قم نیوز: آقای خوبی‌ها! می‌دانم می‌آیی چون سال هاست که طنین دلنواز نعلین‌های چوبی‌ات لالایی کودکانه ما شده؛ می‌دانم می‌آیی یکی از همین روزهایی که داستان آمدنت، قصه کودکانه دخترکانمان شده.
صدای نعلین هایت لالایی کودکانمان شده است
به گزارش قم نیوز، تو را باید از حنجره‌ای که رو به سکوت است؛ بخوانم. تو را باید بخوانم همچون گندمزاری که در آتش است و بیقرار سوختن. سال هاست که دلتنگ نگاه مسیحایی‌ات هستم. هر روز صبح از دریچه انتظار جاده بی‌انتهای انتظار را به امید آمدن منجی نگاه می‌کنم. سال هاست که شباهنگام چشم به مهتاب می‌دوزم و رخسار گلگونت را در آن جستجو می‌کنم.

مولای یاس‌های بی‌قرار! سال هاست که نام زیبایت را در آواز قناری می‌شنوم، گمانم بیش از هزاران سال است که فرزندان آدم نامت را در کوچه‌های بی‌قراری و دلتنگی زمزمه می‌کنند. هزار سال است که هر صبح جمعه ندبه کنان پیچک قلبمان تا آسمان هفتم قد می‌کشد و غروب دلگیر جمعه‌ها با چشمی غمبار به سوی تو نماز می‌گذاریم.

مولای نرگسان مست! هر جمعه به یاد چشمان پر فروغتان شمع روشن می‌کنم و شما آنقدر عزیزی که اگر شمعی نباشد با گوهر اشک شهر را چراغان می‌کنم. من سال هاست که صبح جعه به عشق آمدنت از خواب بیدار می‌شوم، انگار که من با شادی عشقت بالغ شدم و قد کشیدم و با اندوه هجرانت قد خم کردم و پیر شدم و تو خوب می‌دانی که هزار شب یلدایی را فرزندان آدم در انتظار آمدنت به صبح رساندند.

مولای آسمان آبی! بگو کی می‌آیی و به خانه شب زنده دارانِ عاشق نظر می‌کنی؟ بگو از کدام گذر می‌آیی تا قلبم را فرش قدومت کنم، اصلا می‌دانم که می‌آیی، شاید یکی از همین روزهایی که سخت در گیر روزمرگی هستیم و زندگی و شادی‌اش را به دست فراموشی سپرده‌ایم بیایی و روزمرگی ما را در صندوقچه تاریخ بایگانی کنی.

آقای خوبی‌ها! می‌دانم می‌آیی چون هر غروب جمعه فرشته‌ای پری رو چراغ ماه از آسمان آویزان می‌کند تا عاشقانت راه را گم نکنند، می‌دانم می‌آیی چون سال هاست که طنین دلنواز نعلین‌های چوبی‌ات لالایی کودکانه ما شده؛ می‌دانم می‌آیی یکی از همین روزهایی که داستان آمدنت، قصه کودکانه دخترکانمان شده.

مولای مهربانی! به قاصدک‌های همیشه مسافر نگاه کن، آری‌‌ همان قاصدک‌های عاشقی که بین ماندن و رفتن تردید دارند،‌‌ همان قاصدکانی که به شوق عطر نفس‌هایت شهر به شهر می‌چرخند و آمدنت را به مردم نوید می‌دهند.

مولای من! انتظار تو سال هاست که هم ما را زنده نگه داشته و هم ما را می‌کشد؛ به راستی انتهای این انتظار کشنده به کجا ختم می‌شود؟ هیچ کوهی توان این همه انتظار را ندارد و ما هم از این همه هجران ذوب شدیم.

آقای رودهای جاری! کدام گندمزاری این همه سال منتظر ترنم باران شده که ما منتظریم؟ کدام چلچله‌ای این همه سال بهار را آرزو کرده که ما آمدنت را انتظار کشیدیم و کدام عاشقی این همه سال به عشق آمدن معشوق منتظر آمده است که ما منتظریم؟

مولای یاس‌های بی‌کران آسمان! ما به لطف سال‌ها حضور غایبت با انتظار مانوس شدیم و دم نمی‌زنیم، چه موی‌هایی که از این همه هجران سپید نشد و چه یعقوب‌هایی که چشمشان بی‌فروغ نشد.

آقای خوبی‌ها! چقدر این روز‌ها قدم زدن در جاده پر التهاب انتظار کشنده است، سال هاست که هر جمعه نرگسان غمگین باغ انتظار را به پرده قلبمان سنجاق می‌کنیم تا تو در آن بهاری‌ترین روز خلقت بیایی و طومار پاییز کشنده هجران را در هم بپیچی.

مولای خوبی‌ها! می‌دانم که تو می‌آیی و پایان یلدای انتظار را جشن می‌گیریم، تو می‌آیی و قلب جهان از نو می‌تپد و زندگی و آغاز را از سر خط می‌نویسی....

یادداشت: زهرا رئیسی

انتهای پیام/126
https://qomnews.ir/vdcbzab8.rhb98piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما