پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۰۱
کد مطلب : 55888
منبع : خبرگزاری فارس
اربعین حسینی در شعر آیینی

شد چهلم روز عزای حسین ... جان جهان باد فدای حسین

قم نيوز : قم نیوز: بیستم ماه صفر المظفر، سالروز اربعین سرور و سالار شهیدان و روز عزای خاندان اهل بیت (ع) و دوستداران و شیعیان ایشان است؛ روزی که شاعران آیینی قم و دیگر شاعران، در سوگ آن شعرها دارند.
شد چهلم روز عزای حسین ... جان جهان باد فدای حسین
شد چهلم روز عزای حسین ... جان جهان باد فدای حسین
به گزارش قم نیوز امروز، اربعین شهادت سرور و سالار شهیدان (ع) است. وقتی امام حسین (ع) همه هستی خود را در راه خدا تقدیم کرد؛ خداوند نیز همه چیز به ایشان داد که یکی از آن‌ها، همین شور و شیدایی اربعین است؛ چراکه برای هیچکدام از دیگر معصومین (ع)، مراسم اربعین گرفته نمی‌شود.

اینگونه است که در این روز، همه دوستداران و ارادتمندان حضرت اباعبدالله (ع) و یاران و اصحاب ایشان، همه ساله به سوگ می‌نشینند و اشعار و ابیات شاعران آیینی را بر لب دارند:

اربعین گشته و حالا همگی گریه کنید

بهر این روضه عُظمی، همگی گریه کنید.

این نوشتار با ابیاتی از شعر شاعر پیشکسوت قم، متخلص به "میثم" آغاز می‌شود:

باز سراپا چو شمع سوخته محفلم

اشک شده خون دل آب شده حاصلم

آتش سوز درون کرده ز خود غافلم

زیارت اربعین گشته دعای دلم

هر نفسم در درون، گشته صدای جرس

هر سخنم بر زبان، نام حسین است و بس

بغض گلوگیر من آه مرا سلسله ست

هر نفسم در درون ناله و صد سلسله ست

قصه‌ی سوز درون فزون‌تر از حوصله ست

طائر جان مرغ دل همره یک قافله است

بعد چهل شب فراق صبح وصال آمده

هلال گم کرده ای مثل هلال آمده

جابر دل سوخته جگر نوش کن

یار در آغوش توست؛ خویش فراموش کن

آتش فریاد را به اشک خاموش کن

از گلوی چاک چاک می‌شنوم گوش کن

یوسف زهرا دهد از دل خاک این پیام

ای همه فاطمه، زینب کبری سلام

یاس کبود حسین خوش آمدی زینبم

بود و نبود حسین خوش آمدی زینبم

گفت و شنود حسین خوش آمدی زینبم

بر تو درود حسین خوش آمدی زینبم

جهاد مرهون توست؛ شهید مدیون توست

خدا به تو مفتخر، حسین ممنون توست

بقای نورالهدی به زینب است و حسین

بقای دین خدا به زینب است و حسین

توسل انبیا به زینب است و حسین

تکامل کربلا به زینب است و حسین

زینب و صبر و رضا، حسین و خون و قیام

به هر دو بادا درود؛ به هر دو بادا سلام.

اکنون و در ادامه این مصیبت منظوم، بخشی از شعر حجت الاسلام جواد محمدزمانی را به تماشا می‌نشینیم:

      آن باده ای که روز نخستش نه خام بود

      یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود

      شُکر خدا که صبح زیارت دمیده است

      هر چند آفتاب حیاتم به بام بود

      این خاک زنده می‌کند آن عصر تشنه را

      وقتی که آسمان رُخ ات سرخ فام بود

      بین من و سرت اگر افتاد فاصله

      اما هنوز سایه تو مستدام بود

      سرها به نیزه بود ولی حجم سنگ‌ها

      معلوم بود حمله کنان بر کدام بود.

و اما محمود شریف صادقی هم، شاعر دیگری است که با این ابیات کوتاه، اربعین حسینی را به سوگ نشسته است:

باز دلم خون شد و چشمم گریست

آنکه در این روز چو من نیست، کیست؟

باز دگر باره رسید اربعین

جوش زَنَد خون حسین از زمین

غرق تلاطم شده بحر محیط

یک سره درد است بساط بَسیط

شد چهلم روز عزای حسین

جان جهان باد فدای حسین.

اینک به بخش‌هایی از شعر حبیب الله چایچیان "حسان" می‌رسیم که با اشاره به صاحب عزا بودن حضرت صاحب العصر و الزمان (عج)، چنین سروده است

بار بگشایید، اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

بر مشام جان رسد بوی بهشت

به به از این تربت مینوسرشت

کربلا، ای آفرینش را هدف

قبله گاه عاشقان از هر طرف

طور عشق است و مطاف انبیا

نور حق اینجاست، ای موسی بیا

جسم را إحیا اگر عیسی کند

جان و تن را کربلا احیا کند

گر سلامت رفت، از آتش خلیل

نور ثارالله شد او را دلیل

کربلا، قربانگه ذبح عظیم

عرش رحمان را صراط مستقیم

گر خدا خواهی؛ برو این راه را

کن زیارت کوی ثارالله را

شد ز عاشورای او یک اربعین

قتلگاهش را به چشم دل ببین

ماه، اینجا، واله و سرگشته است

و آن شهاب ثاقب از خود رفته است

گرد غم، افشانده بر سر، کهکشان

اشک خون ریزد هنوز از آسمان

اختران، سوزند چون شمع مزار

مرغ شب می‌نالد اینجا زار زار

گاه در صحرا خروش و گه، سکوت

خفته در اینجا شهیدی لا یموت

حضرت سجاد بر خاکش نوشت

تشنه لب شد کشته سالار بهشت

اربعین است، اربعین کربلاست

هر طرف غوغایی از غم‌ها به پاست

گویی از آن خیمه‌های نیمسوز

خود صدای العطش آید هنوز

هر کجا نقشی، ز داغ ماتم است

هرچه ریزد اشک، در اینجا، کم است

باشد از حسرت در اینجا یادها

هان به گوش دل شنو، فریادها

در دل هر ذره، صدها مطلب است

ناله سجاد و اشک زینب است

باید اینجا داشت گوش معنوی

تا مگر این گفتگوها بشنوی

تا قیامت، کربلا ماتمسراست

حضرت مهدی، "حسان"، صاحب عزاست.

     و اما بسیاری از اشعار اربعین حسینی، از زبان حضرت زینب (س) است که از آن جمله می‌توان به شعر محسن احمدزاده اشاره کرد:

      من و داغ غمی سنگین چهل روز

      چه ها بر من گذشته این چهل روز

      چهل روز است هجران من و تو

      که هر روزش مرا چندین چهل روز

      مرا جز ضربه‌های تازیانه

      نداده هیچکس تسکین چهل روز

      اسارت، طعن دشمن، تهمت دوست

      نصیب عترت یاسین چهل روز

      در این غم خوب می دانی که باید

      چه رنجی برده باشم این چهل روز

      تو و رأسی پر از خاکستر و زخم

      من و پیشانی خونین چهل روز

     من و بغضی چهل ساله که بی تو

     شکسته در گلویم این چهل روز

      شاعر دیگری که ابیاتی از شعر او را از نظر می‌گذرانیم، مهدی محمدی است:

      اربعین آمد، دلم را غم گرفت

      بهر زینب عالمی ماتم گرفت

      سوز اهل آسمان آید به گوش

      ناله صاحب زمان آید به گوش

      جان اهل بیت عصمت بر لب است

      کاروان سالار آن‌ها زینب است

      جمله مستان سوی ساقی آمدند

      مستِ مست از جام باقی آمدند

      سینه‌ها آماج رگبار بلا

      جای زخم ریسمان بر دست‌ها

      هوش از سر رفته و دل باخته

      جسم خود را بر زمین انداخته

      هر یکی در جستجوی تربتی

      بر لب هر یک کلامی صحبتی

      قلب‌ها پُر شِکوه از بیداد بود

      آشنای قبرها سجاد بود

      رهبر زینب امام راستین

      حجت حق بود زین العابدین

      آمده همراه دخت بوتراب

      بر سر آن قبر کلثوم و رباب

      زخمهای این سفر سر باز کرد

      هر کسی درد دلی آغاز کرد.

تداوم اشعار اربعین حسینی با بخشی از شعر سید حسن رستگار خواهد بود:

یک اربعین برای غمت گریه کرده‌ام

بی وقفه پای هر عَلَم ات گریه کرده‌ام

در آرزوی آن حَرَم ات گریه کرده‌ام

با شعرهای محتشمت گریه کرده‌ام

من گریه کرده‌ام که تو را سر بریده‌اند

ققنوس شهر عشق مرا پر بریده‌اند

مقتل گرفته‌ام که بخوانم، امان بده

آتش گرفت دست و زبانم، امان بده

وقتی لهوف پیش رُخ ام مات می‌شود

این بندها مُقَطَّعُ الأبیات می‌شود

این بیت‌های خسته افتاده از فَرَس

این ناله‌های ساکت محبوس در نفس

بر نیزه رفته‌اند در این قوم بوالهوس

در کاروان بی کس افتاده در قفس

در کاروان درد که سالار، زینب است

آری از این به بعد علمدار، زینب است

یک اربعین حدیث تو را گفت خواهرت

در زیر سایبان سرت خُفت خواهرت

در باغ‌های یخ زده نشکفت خواهرت

تا خیزران رسید برآشفت خواهرت

من گریه می‌کنم که غمت را کرانه نیست

این واژه‌های غرق به خون شاعرانه نیست

این شاعرانه نیست که در شهر کافران

زینب رسیده خسته نفس بی برادران

حالا خرابه منزل و ماوای عشق شد

زنجیر غم به گردن و در پای عشق شد

هر چند خشت کهنه متکای عشق شد

دنیای جهل محو رجزهای عشق شد

نقاش کربلا قلم داغ می زند

نقش بهار بر ورق باغ می زند.

و این هم بخشی از یکی از اشعار یوسف رحیمی؛ شاعری که چندین شعر درباره این مناسبت سوزناک دارد و این ابیات از او، پایان بخش این  روضه است:

عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد

سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد

پای پیاده آمدم و شوق وصل تو

من را اگرچه از نفس افتاده، می‌برد

دل‌های عاشقان جهان کربلای توست

نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد

فریاد غربتت دل ما را تمام عمر

با کاروان نیزه از این جاده می‌برد

حالا رسیده‌ایم و سحرگاه جمعه است

عَجِّل علی ظُهورِکَ یا صاحِبَ الزّمان.

انتهای پیام/137
https://qomnews.ir/vdcdjj0k.yt0kj6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما